همبالی، شیوه رهبری ایرانی (آموزه هایی از شیوه رهبری هدهد)
مقصود از استعاره دستة خاصی از فرایندهای زبانی است که در آنها جنبههای یک شیء به شیء دیگر، به نحوی فرابرده (منتقل) میشوند که از شیء دوم به گونهای سخن میرود که گویی شیء اول است. استعارهها موضوعات و پدیدههای پیچیده را بوسیله تأکید کردن بر نکات کلیدی آنها ساده و قابل درک میسازند. استعارهها از آنچه ذهن ما بدان آشنا است برای شناخت آنچه که ذهن کمتر بدان آشنایی دارد استفاده میکنند و در آنجایی که زبان از بیان و تعریف ناتوان میماند به یاری ما میشتابند. تمثیلها و استعارهها صرفاً برای درک سازمان به کار نمیآیند، بلکه در نحوه مدیریت و رهبری فایده میافتند. مدیران با شناخت نوع سازمان که به کمک استعارهها رخ داده است با درکی واقعی به مدیریت پرداخته و سبکی را پیشه خود میسازند که با شرایط و نوع سازمان سازگار و همساز میباشد.
پرندگان، استعاره ای کهن برای رهبری و جستجوگری
یکی از انواع آثار ادبی برای نشان دادن چند و چون حقیقت جویی، بی قرار شدن جمعی از مرغان برای پیدا کردن شاه مرغان است. چند و چون حرکت دسته جمعی مرغان به رهبری هدهد به سوی سیمرغ، دست مایه نگارش کتابهایی به نظم و نثر، توسط پیشینیان خردمند ما بوده است، درمیان کتابهای نوشته و سروده شده درباره سلوک به سوی خداوند، منطق الطیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری شهرت بسیار دارد. در واقع می توان گفت کتاب منطق الطیر، هدهد وشیوه رهبری او را، زبانزد خاص و عام در جهان کهن و معاصر کرده است. اکنون در ادبیات دنیا دهها برگردان و باز نویسی و باز آفرینی از کتاب منطق الطیر در قالب شعر، قصه و نمایشنامه… وجود دارد. شاید فارغ از نوع بیان، راز مشهور بودن کتاب عطار این باشد که تنها او توانسته است که با کشف ظرفیت دو مفهوم سی مرغ و سیمرغ، دشوارترین نظریه عرفانی جهان برای تبیین رابطه خدا و انسان یعنی وحدت وجود را به خوبی بیان کند.
هدهد، استعاره ای برای رهبری تحول
هدهد یا پوپک یا شانهبسر مشهور به مرغ سلیمان است، زیرا هدهد به شهر سبا رفت و از بلقیس برای سلیمان خبر آورد، از این رو هدهد به خوشخبری معروف است. هدهد نامه سلیمان را که با بسماللهالرحمنالرحیم شروع میشود برای بلقیس برد، لذا به او پیک و برید نیز گویند. هدهد محل آب را تشخیص میداد و به سلیمان میگفت، لذا به هدهد مرغ آبشناس و مسّاح گفتهاند. هدهد در ادبیات عرفانی نمادی برای یک رهبر عرفانی است. در منطقالطیر عطار هدهد راهنمای مرغان در وصول به سیمرغ است. عطارپس از بحثهای گوناگون بین هدهد و مرغان، جریان را به هفتوادی عشق میکشاند، و آن را از زبان مرغان بیان میدارد. و مقاله اول را با ابیاتی شروع میکند، که وجه تسمیه کتاب را به منطقالطیر یا مقامات طیور روشن میسازد.
منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هدهد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسانها تصویر میشود. سختیهای راه باعث میشود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف میرسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «شفیعی کدکنی» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادراک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز میشود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار میدهد.
چرا زنده رود؟
بر اساس کاوش در متون تاریخی می توان چنین نتیجه گیری کرد که رودخانه ی زاینده رود به عنوان شاهرگ حیاتی و تمدن ساز در فلات مرکزی ایران دارای جایگاهی ویژه و استثنایی بوده است. یکپارچگی اکوسیستم رودخانه که از زردکوه بختیاری تا تالاب گاوخونی موجب تنوع زیستی، گیاهی، جانوری و نیز پیدایش جامعه های انسانی متعدد گردیده، رمز اصلی در پایداری محیط زیست و جریان های انسانی در حاشیه ی این رود افسانه ای بوده است.رودخانه ی زاینده رود با پای خود و با مادی ها و جوی هایش زمین های سپاهان را سراسر آبیاری می کرد. فوج فوج مردمان علاقه مند به زندگی شرافتمندانه پیام طراوت زنده رود را شنیدند و پایه های مدنیتی را بنا نهادند که به گونه ی شگفت انگیزی با زنده رود هماهنگ بود. نغمه ی خوش زندگی در کنار زاینده رود چنان در سراسر ایران زمین، طنین انداخت که هنرمندان نیز مایه ی الهام هنری و آفرینش های خویش را با زنده رود درهم آمیختند و این شهر را آینه دار هنر خود ساختند. براساس روایتی، در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم قبل از میلاد مسیح (ع)، نخستین هسته های مسکونی در امتداد زاینده رود شکل گرفت و نیاکان ما در جلگه ی حاصل خیز این رودخانه، کشاورزی آموختند و هنرهای گوناگون آفریدند و نسل پشت نسل، ما را زندگی بخشیدند.
در قرن های پیاپی در سراسر شهر، مردمانی با کسوت هایی که به آب زاینده رود وابسته بود، در فضایی هماهنگ و با آرامشی دلپذیر زندگی می کردند. آب زنده رود غذای مردم را تولید می کرد و در برخی روستاها مانند ورزنه، در مجاورت گاوخونی، کشاورزان با آن آب، پنبه می کاشتند و صنایع نخ ریسی و پارچه بافی رونق داشت و پارچه های سپید، تن پوش زنان و مردان می شد. پیشه ی گروهی دیگر، ایجاد بیشه زارهایی بود که با چوب آن نیاز مردم شهر در کنار تأمین گرمای زمستانه، در معماری و صنایع دستی برآورده می شد. معیشت گروه های دیگر مردم نیز، به مراتع سرسبز اصفهان وابسته بود. در کنار دام پروری، فرآورده هایی همانند گزانگبین و کتیرا و گیاهان شفابخش، پیشه وران زیادی را رزق و روزی می رساند. زاینده رود همچنان در خروش بود و مردمان بیشتری را پیرامون خود در دشت های سرسبز سپاهان گردهم می آورد. چنین جاذبه ای بود که حکمرانان را واداشت، کاخ های فرمانروایی خوش را در ساحل دل انگیز زاینده رود با شکوه فراوان برپا سازند. زیبایی باغستان سپاهان که بعدها به باغ شهر، شهرت یافت و برپا شدن خیمه گاه و تخت و جاه قدرت مداران، این بهشت سبز را هر چندگاه، آماج هجوم و ستم و میدان زورآزمایی آنان قرار داد.